نقالی
هنر نقالی در ایران
تهیه و گردآوری: ثریا لشگری
مرشد ولیالله ترابی سفیدآبی، نقال، داستاننویس و طومارنویس پیشکسوت ایرانی، مرداد ماه امسال در سن ۷۸ سالگی درگذشت.
مرشد ترابی که در خانوادهای تعزیهخوان متولد شده بود و فعالیت در عرصهی نمایشهای سنتی و آیینی را از کودکی و با شبیهخوانی آغاز کرده بود، با شاگردی در محضر اساتید هنر نقالی مکتب تهران همچون مرشد روح ا.. شوقی، به یکی از برجستهترین افراد در رشته نقالی تبدیل شد که شیوهی شاخص و ویژهی خود را در این زمینه داشت.
ضمن اظهار تاسف برای از دست دادن این نقال پیشکسوت، به بهانهی درگذشت ایشان، مطلبی در مورد هنر نقالی فراهم گردیده که در اختیار مخاطبین میراث فردا قرار میگیرد.
«قصهگویی کهن ایرانی»
«نقل» در لغت به معنی بیان کردن سخن و مطلبی، قصه گفتن و قصهگویی است. و «نقال» به کسی گفته میشود که با آداب و رسوم خاص، داستانهای حماسی و پهلوانی میگوید و رویداد یا داستانی را در برابر جمع نقل میکند. «نقالی» نیز عبارت است از نقل یک واقعه یا قصه به شعر یا نثر، با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع٫ (شهاب پازوکی، ۱۳۸۹: ۴۷)
«نقالی» یکی از جلوههای مهم و اصیل در نمایشهای سنتی ایران است که در آن ارتباط با مخاطب بر پایهی قصهخوانی و روایتگری همراه با اصول و فنون مخصوص به خود است.
نمایشهای سنتی و آئینی با شاخههای مختلف آن، همگی از میراث فرهنگی کشورمان در زمینهی تئاتر محسوب میشوند. برخی از این سنتها و آئینهای نمایشی عبارتند از مناقبخوانی، فضایلخوانی، حملهخوانی و نقالی(بهرام بیضایی: ۱۳۳۴، ۸۳)
میتوان گفت نقالی در هنرهای نمایشی ایران بر پایهی درونمایه و شکل اجرا به سه گونهی نقل داستانهای شاهنامه، نقل قصهها و افسانههای تاریخی و نقل وقایع دینی تقسیم میشود. (شهاب پازوکی: ۱۳۸۹، ۴۶)
احمد تفضلی در کتاب تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، نقالی را گونهای از داستانگویی با کاربرد شیوهها و فنون هنر نمایش تلقی نموده است.
این هنر در ایران پیشینهای کهن، پردامنه و ارزشمند داشته و یکی از ریختارهای تئاتری برجستهی ایران تلقی میشده است.
اولین نمونههای داستانگویی در ایران
بسیاری از متون داستانها و قصههای کهن در جهان، بر اساس قصه گفتن بنا شدهاند و فرهنگ ایران نیز از این ویژگی مستثنی نیست.
محمد جعفر محجوب در مورد قدیمیترین سند دربارهی داستانسرایی و نقالی در مقالهی آموزشی «قصهخوانی و طومارهای نقالی»، گفتههای ابن ندیم در الفهرست را از زبان محمدبن اسحاق بیان میکند که “نخستین کسانی که افسانهها را تصنیف کردند و آن را به صورت کتاب درآوردند و در خزانههای خود نگاه داشتند، در زمان فرس اول بودند. ایشان بعضی از این افسانهها را از زبان جانوران نقل میکردند. پس از آن پادشاهان اشکانی که دومین ساسلهی پادشاهان ایران بودند، آن را به صورتی اغراقآمیز در آوردند و شاهان ساسانی، چیزها بر آن افزودند.”
“در ایران قبل از اسلام، گروههایی بودند که روایتهای ملی و داستانهای حماسی را برای مردم بازگو میکردند تا جایی که شهرت این روایتها به حدی بوده است که در دوران رسول اکرم، نضربن حارث به ایران آمد و داستانهای رستم و اسفندیار و رستم و سهراب را برای مردم جزیرهالعرب به ارمغان برد.”
آنچه مسلم است این است که این داستانسرایان، همواره با نوعی ساز که اغلب احتمالا چنگ بوده است، برای داستانسرایی خویش سود میبردند. و نقال یا داستانسرا و یا قوال در نقشهایی چون خواننده، نوازنده، قصهگو و … ظاهر میشده است.
همین قوالی چون به قرنهای اولیهی اسلامی رسید، شاید به دلیل محدود شدن و حتی گاه ممنوع شدن موسیقی، همراهی ساز را از دست داد و از آن، تنها نقل واقعه باقی ماند. و برای جبران این کمبود، واقعهخوان تکیه بر قدرت بازیگری خود کرد و به تنهایی، ضمن روایت و توصیف اشخاص داستان، در قالب تمام شخصیتهای قصه قرار گرفت و پیوسته در حال گذر از یک شخصیت به شخصیت دیگر بود.(شهاب پازوکی: ۱۳۸۹، ۴۹)
باید اضافه کرد، نقالان و داستانگویان نمایشگر، از بنیادها و عناصر هنر تئاتر بهره و مایه میگیرند. عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» در مورد نقالان آورده است: “آنان بازیگری میکنند، صحنه و وسایل صحنه دارند، متنی را حفظ میکنند و یا حتی از روی متن و یا به اصطلاح خودشان «طومار» میخوانند و گاهی نیز به اقتضای مجلس، بدیههپردازی میکنند و از طومار میکاهند یا بر آن میافزایند. نقالان نیز مانند هنرمندان هنر نمایش، تماشاگر دارند و طومار خود را در حضور تماشاگران بر صحنه پدید میآورند و از شیوهها و شگردهای بازیگری و کارگردانی به میزان فهم و ذوق خود آگاه هستند.” همینطور آنها گزیدهای از کارافزارهای هنرنمایی خود را هنگام نمایش جلوه میدادند. این کارافزارها در واقع علامتها و نشانههای نمایشی آنان بودهاند. شمشیر، زره، عَلَم، کُتَل و.. از مهمترین کارافزارهای نقالان بوده است.
بهرام بیضایی نیز در کتاب نمایش در ایران، نقالی را اینگونه تعریف کرده است:
“نقالی عبارت است از نقل واقع یا قصه، به شعر یا به نثر، با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع٫ منظور از نقالی، سرگرم کردن و برانگیختن هیجانها و عواطف شنوندگان و بینندگان به وسیلهی حکایت جذاب، لطف بیان، تسلط روحی بر جمع و حرکات و حالات القا کننده و نمایشیِ نقال است، به آن حد که بیننده هر دم او را به جای یکی از قهرمانان داستان ببیند، و به عبارت دیگر بتواند به تنهایی بازیگر همهی اشخاص باشد.”
افزون بر اینها نقال، شاگرد و دستیار خود را نیز در جریان هنرنماییهای خود آموزش میداده است.
گونههای هنر نقالی
نقالی در طول تحولات تاریخی بر اساس درونمایه و شکل اجرا به سه گونهی متفاوت تقسیم شده است.
-نقل داستانهای شاهنامه(شاهنامهخوانی)
-نقل قصهها و داستانهایی چون سمک عیار و اسکندرنامه که به نقل افسانههای تاریخی میپردازد.
-نقل وقایع دینی یا نقالی مذهبی که به شرح زندگی شخصیتهای مذهبی مخصوصا امام علی علیهالسلام و فرزندان او میپردازد.
علی بلوکباشی در کتاب قهوهخانههای ایران، داستان گزاران و قصهگویان قهوهخانهها را بر حسب نوع داستانهایی که میگفتند و چیرگی و ورزیدگیای که در نقل و بیان موضوعهای این نوع داستانها داشتند، به سه گروه تقسیم کرده است:
یک گروه داستانسرایان و قصهگویان داستانهای حماسی شاهنامه، گروه دیگر قصهگویان داستانهای تاریخی-افسانهای مانند اسکندرنامه و گروه سوم داستانسرایان حماسهها و وقایع تاریخی-دینی و مذهبی مانند حمزهنامه، خداوندنامه، مختارنامه و..
تنوع نقالی بر اساس درونمایه نیز، به سه گونه تقسیم میشود:
-داستانگوییهای نمایشی خنیاگرانه
-داستانگویی نمایشی افسانهای مردمپسند
-داستانگویی نمایشی مذهبی
در گونهی اول، از موسیقی و سرود و اشعار تغزلی و غنایی بهرهی کافی برده شده است. در گونهی دوم، درونمایهی طومارهای نقالی از شاهنامه و اسکندرنامه، سَمَک عیار، رموز حمزه و مانند اینها اقتباس شده است. و گونهی سوم که نمونهی برجستهی آن، حملهخوانی به ویژه حملهی حیدری اثر راجی کرمانی است.(ناظرزاده کرمانی، ۱۳۷۸)
طومار نقالی
طومار، نسخهای است که غالبا توسط نقالان و گویندگان پیشین نوشته شده است. این طومارها ممکن است با توجه به سواد اندک بعضی نقالان، بد خط و با غلط باشند. نقالان، این طومارها را چون سرمایهای نزد خود نگه میدارند و ممکن است حتی به دیگران هم نشان ندهند. نسخههایی که به خط نقالان معروف نوشته شده است، دارای اعتبار بالایی است. در زمانی که نقالی رواج داشت، افرادی خارج از حیطهی نقالی به نوشتن از روی طومار و نسخهنویسی میپرداختند و به نقالان تازهکار میفروختند.(شهاب پازوکی: ۱۳۸۹، ۵۲)
از نقالان نسبتا قدیمی صاحب طومار میتوان به مرشد حاجی علی بابا مشکین، مرشد حسین اسمال چُرَک و از نقالان جدیدتر میتوان به مرشد غلام علی حقیقت و مرشد برزو اشاره کرد.
اهمیت نقالی در ایران
نقالی در ایران نمایشی فراگیر بوده که در بین مردم بسیار شناخته شده بوده است. نقالی، هم به صورت میدانی در گذرگاههای شهرها و روستاها برگزار میشده و هم به صورت کم و بیش برنامهریزی شده در قهوهخانهها و همچنین به سفارش مردم طبقات گوناگون در خانههای آنان. و در هر حال پیوسته نمایشی پر جاذبه، تاثیرگذار و هنرمندانه بوده است.
دربارهی تفریحات مردم ایران در دورهی قاجار آمده است: “ایرانیان اسباب تماشا بسیار دارند، لیکن به نوعی که تئاتر در فرنگستان رسم است، ندارند. مگر قصهخوانان ایشان(نقالان) که در حین تقریر حکایات(نقالی) به اقتضای شرایط و حالات، وضع خود را دگرگون جلوه میدهند، به طوری که حالات غضب و حلم، عقل و عشق، سرور و غم، قدرت و گدایی، امارت و چاکری، عاشقی و معشوقی، فرمانبری و فرمانروایی همه در یک شخص واحد (نقال) دیده میشود. حرفت قصهخوانی در ایران باعث شهرت و مایهی منفعت است و کسی که در خدمت سلطان به این منصب، ممتاز است، همیشه در حضور است و همچنین در سفرها ملتزم رکاب است..”(مرتضی راوندی:۱۳۶۳، ۵۹۷)
نقالان به ویژه شاهنامهخوانان در برانگیخت و بسیج احساسی-عاطفی تماشاگران خود، مهارت بسیاری داشتند. به ویژه هنگامی که حماسه «رستم و سهراب» و یا نبردهای حضرت علی(ع) را نقل میکردند. در کتاب نمایش در ایران آمده است، در هنگام نقل حماسهی رستم و سهراب، بسیاری از تماشاگران، کشته شدن سهراب به دست پدر را تاب نمیآوردند و به گریه و شیون میپرداختند. و یا جایگاه نقالی را ترک میکردند تا خبر مرگ سهراب را نشنوند و یا حتی هدیهای کلان به نقال میدادند تا او پایان رزمنامهی رستم و سهراب را نقل نکند و سهراب را به قتل نرساند.
و این، حکایت از دورهای دارد که نقالی در ایران، جایگاه خودش را داشت. عموم مردم در کوچه و بازار و قهوهخانهها، حماسههای ملی و مذهبی را از زبان نقالان میآموختند. نقالی ایرانی در ششمین اجلاس میراث معنوی ناملموس یونسکو، در سال ۱۳۹۰، به عنوان میراث معنوی در خطر، به ثبت جهانی رسید، اما با گذشت نزدیک به دو سال از ثبت جهانی نقالی در فهرست میراث معنوی در خطر، همچنان خطر فراموشی، این هنر باستانی را تهدید میکند. بدون شک، حفظ این هنر ارزشمند، توجهات و برنامهریزیهای فراوان دیگری را نیز میطلبد.
در شهرهای کوچکتر و روستاها، مردم هنوز با هنر نقالی بیگانه نشدهاند و در مراسم آئینی و دینی، نقالان به اجرای هنر خود میپردازند. اما در شهرهای بزرگ اجرای نقالان، تنها به مراسم خاص و برخی قهوهخانهها و سفرهخانههای سنتی محدود است و کمتر سالنهای تئاتر و کارگاههای آموزشی به ترویج و اجرای آن اختصاص مییابد.
گریستن بر مرگ مرشد ترابی، گریستن بر هنر نقالی است.
یادش گرامی..
منابع:
– پازوکی، شهاب. نمایش در ایران، تهران: پیام نور، ۱۳۸۹
– بیضایی، بهرام. نمایش در ایران، تهران: انتشارات مولف، ۱۳۳۴
– تفضلی، احمد. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۶
– مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۲۴
– ناظرزاده کرمانی، فرهاد. حملهخوانی: گونهی مهمی از نقالی مذهبی در ایران، فرهنگ و هنر، شماره۳۹: ۱۳۷۸
– راوندی، مرتضی. تاریخ اجتماعی ایران، تهران،: انتشارات امیرکبیر:۱۳۶۳
-محجوب، محمدجعفر. قصهخوانی و طومارهای نقالی، سینما تئاتر، شماره ششم:۱۳۷۴
ممنون. زیبا بود.
ممنون خانم لشگری عزیز٫ زیبا بود و غنی. بسیار لذت بردم. به امید کارهای بهتر و ارزندهتر از شما
از دیدگاه برجستگان فرهنگ و ادب، حماسه سرایی اولین شکل گفتارهای منظوم بشری است. پادشاهان و سلاطین و یا پیشتر از آن روسای قبایل و طوایف، برای هویت بخشی به خاندان و تبار خویش و زنده نگه داشتن نام آن و سرزمین خود، شرح دلاوریها و رشادت های مردان و قهرمانان خود را در جمعهای خانوادگی و گاه در جشنها و مناسبتهای خاص روایت میکردند. این روایت گویی اغلب توسط افرادی که فن گفتار ، هنر بیان و شیوایی کلام داشتند انجام میشد که امروزه ما آنها را در صورت نقال میبینیم.
مکتوب کردن و روایت کردن حماسهها منجر به پیدایش حماسهسرایی شد که نمونهاش در ایران آنگونه که شما بیان کردید، بسیار است. از فردوسی گرفته تا دهقان دبیر دوره ساسانی و پیشتر از آن که داستانهای شاهنامه را نسل به نسل با کاستیها و مشکلات آن به دست ما رساندهاند، بیانگر همین هویت بخشی به قهرمانیها و رشادتها تباری است. به نوعی که با اندکی دقت در شاهنامه، به طوایف بزرگی چون سام نریمانیان در خطه سیستان و بلوچستان، گورزریان در اصفهان و مرکز و برخی طوایف دیگر برخورد میکنید که ضمن روایت داستان تباری و جنگآوری آنها، روایتهای پیوستهای پیرامون سلسله پیشدادیان و کیانیان و … بیان میشود که همه طوایف در خدمت آنها هستند. شاهنامه به نوعی داستان حماسهسرایی طوایفی است که هر کدام به نوعی جداگانه برای هویت بخشی خویش روایت کردهاند و بعدها در قالب یک هویت ملی و گستردهتر و در مجموعهای چون شاهنامه گرد هم آمده است.
موفق و پایدار باشید.
صادق دقتی
۹۲٫۰۵٫۲۸